این نظریه برای نخستینبار باعث اتحاد دو نظریهی متفاوت دربارهی چگونگی استخراج انرژی از یک سیاهچاله شده است. نظریهی اول، فرآیند «بلاندفورد-زانجک» نام دارد که چگونگی بهرهبرداری از میدان مغناطیسی سیاهچاله را بهمنظور استخراج انرژی از چرخش آن توصیف میکند. بر اساس این نظریه، وقتی مواد در درون قرص برافزایشی در نزدیکی افق رویداد حرکت میکنند، به شدت مغناطیسی شده و یک میدان مغناطیسی تولید میکند. در درون این میدان، سیاهچاله بهعنوان یک رساناگر چرخشی عمل میکند و ولتاژ میان قطبها و استوا را تحریک و تولید میکند؛ این ولتاژ در قالب جت از قطبین تخلیه میشود. نظریهی دوم، فرآیند «پنروز» نامیده شده است. این نظریه بر پایهی تبدیل گشتاور استوار است، نَه مغناطیس. انرژی چرخشی سیاهچاله نَه در درون افق رویداد، بلکه در منطقهای خارج از آن بهنام «اِرگوسفر» قرار دارد. این منطقه با افق رویداد در قطبین تماس پیدا میکند. بر طبق فرآیند پنروز، اگر جرمی درون این منطقه از هم فرو بپاشد، یعنی یک قطعه به سمت سیاهچاله و قطعه دیگر به بیرون از سیاهچاله هدایت شود، قطعهای که راه بیرون از سیاهچاله را در پیش گرفته است، انرژی بیشتری بهدست میآورد.