کنش شبه وار از راه دوریا رفتاری غریب در فاصله
دیدیم که دنیای کوانتوم دنیایی است که در آن، هر چیزی، فقط در صورتی وجود داشت که نگاهش میکردیم، دنیایی که در آن گربهها میتوانستند همزمان، هم مرده باشند و هم زنده. حالا، به این موضوع خواهیم پرداخت که چگونه بر اساس برخی تفاسیر از فیزیک کوانتوم، هر چیزی در جهان، به صورت آنی، با تمام چیزهای دیگر در هر فاصلهای از آن که قرار داشته باشد، مرتبط است.
سال 1927، شاهد آغاز مجموعهای از مناظرات، میان دو تن از برجستهترین دانشمندان جهان در آن روزگار بود: انشتین ، نویسندهی نظریهی نسبیت عام و نیلز بور (Niels Bohr)، یکی از اولین محققان در نظریهی کوانتوم. نخستین برخورد میان این دو، در پنجمین کنفرانس بینالمللی سلوی (Solvay Conference)، دربارهی الکترونها و فوتونها اتفاق افتاد، که در بروکسل بلژیک برگزار شده بود. تعداد شرکتکنندگان این کنفرانس اندک بود، اما همگی آنان، افراد برجستهای بودند. از میان 29 دانشمند حاضر در کنفرانس، 17 نفر یا برندهی جایزهی نوبل بودند، یا این که بعدها صاحب نوبل شدند.
اگرچه انشتین، از پایهگذاران تئوری کوانتوم بود، اما با آن مشکل داشت. یکی از مهمترین تواناییهای انشتین به عنوان یک دانشمند، توانایی طراحی آزمایشات فرضی (Thought Experiments) بود، آزمایشاتی که در دنیای واقعی، غیرممکن هستند، اما انجامشان در ذهن، میتواند روشنگر بخشی از ماهیت فیزیک باشد. (یکی از جالبترین آزمایشات فرضی انشتین، این بود که اگر او بتواند دوچرخهاش را با سرعت نور براند، دنیا به چه شکلی دیده خواهد شد). با این حال، استفاده از این نوع آزمایشات فرضی، برای دستیابی با ماهیت حقیقی نظریهی کوانتوم، ناامیدکننده بود. نتایج این آزمایشها، غیرمنطقی به نظر میآمدند؛ اشیاء وجود نداشتند مگر آنکه نگاهشان میکردید، گربهها همزمان مرده و زنده بودند و اگر از مکان دقیق یک ذره (مثل فوتون) آگاهی داشتید، چگونگی حرکت آن مشخص نمیشد.
اما بور، با این مسئله، مشکلی نداشت. ظاهراً معماهای این تئوری، فکر بور را به خود مشغول نمیکرد، و او تنها به نتایج معادلات توجه داشت. همان طور که دیوید مرمین فیزیکدان گفت، رویکرد نیلز بور، آنگونه که در تفسیر کوپنهاگی معروفش از فیزیک کوانتوم بیان شده، به این صورت است: «خفه شو و محاسبه کن!»
رویارویی بارز انشتین/ بور زمانی شروع شد که انشتین، مثالی ارائه داد تا نشان دهد تئوری کوانتوم، یا اشتباه است یا ناقص. بور، عصر روز بعد، به تفکر دربارهی این مسئله پرداخت و فردای آن روز، پاسخی برای رد انتقاد انشتین، ارائه داد. این مباحثات زمانی بالا گرفت که در سال 1935، انشتین همراه با بوریس پودولسکی و نیتان روزن، مقالهای ارائه کرده، در آن به توضیح مطلبی پرداخت که به پارادوکس EPR مشهور شد (Einstein- Podolsky- Rosen Paradox).
رفتاری غریب در فاصله Spooky Action at a Distance
در دهه، ۱۹۲۰ شرودینگر اظهار کرد در تئوری کوانتوم امکان ساخت یک زوج فوتون ـ بسته های تفکیک ناپذیر انرژی ـ «درهم تنیده» وجود دارد. این فوتون ها چنان درهم تنیده اند که با دانستن حالت یکی از فوتون ها می توان حالت فوتون دیگر را به طور آنی دریافت. فوتونهای درهمتنیده، در هر فاصلهای از هم که قرار داشته باشند، حتی اگر چندین سال نوری از هم دور باشند، میتوانند بلافاصله بر یکدیگر تأثیر بگذارند. عبارت «آنی» اینشتین را با دردسر مواجه ساخت، چرا که این عبارت به طور تلویحی بیان می کرد، می توان سیگنال ها را سریع تر از سرعت نور انتقال داد. اینشتین این مفهوم نامتعارف را با عبارت «کنش شبح وار از راه دور» توصیف کرد. از آنجایی که تجهیزات دقیقی برای آزمایش وجود نداشت، این ایده ها تا سال ۱۹۸۲ در بن بست گرفتار بود.
آزمایش فرضی انشتین در مقالهی یاد شده، به این ترتیب است که یک ذره (ما میتوانیم یک پیون را به عنوان مثال در نظر بگیریم) برداشته شده و می گذاریم تا به دو فوتون (ذرههای نور) تجزیه شود. این دو فوتون در دو جهت متفاوت به حرکت درمیآیند. از آنجایی که این دو فوتون، از یک پیون خارج شدهاند، درهمتنیدهاند (Entangled Photons)، یعنی تابع موج یکسانی دارند. این دو فوتون، دارای چند ویژگی مکمل نیز هستند. برای مثال چرخش آنها: پیون در ابتدا هیچ چرخشی نداشت، بنابراین، اگر یک فوتون، چرخشی رو به بالا بر محور x خود داشته باشد، فوتون دیگر، برای ایجاد تساوی، باید داری یک چرخش رو به پایین بر محور x خود باشد.
اما با توجه به تئوری کوانتوم، یک ویژگی تا زمانی که اندازهگیری نشده، وجود ندارد. بنابراین وقتی فوتون اول را اندازه میگیرید و میبینید چرخشی رو به بالا دارد، فوتون دیگر، بلافاصله باید چرخشی رو به پایین به خود بگیرد، حتی اگر یک سال نوری از فوتون اول فاصله داشته باشد. به عقیدهی انشتین و نویسندگان دیگر این مقاله، چنین چیزی منطقی نبود. یا فوتونها در زمان جدا شدن از یکدیگر، اطلاعات مربوط به چرخش را با خود برده بودند، یا این که فوتون اول، هنگامی که مورد بررسی قرار گرفته، اطلاعات چرخش خود را بلافاصله با سرعتی بیشتر از سرعت نور، به فوتون دوم، که در فاصلهی بسیار دوری از آن قرار دارد، منتقل کرده است. انشتین این تأثیر را «رفتار غریب در فاصله» نامید.
از آنجایی که اطلاعات نمیتوانند با سرعتی بیش از سرعت نور منتقل شوند، انشتین چنین استدلال کرد که فوتونها، احتمالاً دارای «متغیرهای پنهان» هستند که از زمان به وجود آمدن فوتونها، اطلاعات چرخش را شامل میشدند. در تئوری کوانتوم، چنین متغیرهایی وجود نداشتند، پس تئوری حتماً ناقص بود.
بل و برهاناش
مشکل «رفتار غریب در فاصله»ی انشتین، بعد از مرگاش در سال 1955 و حتی پس از مرگ بور در سال 1962، حلنشده باقی ماند. درسال 1964، یک فیزیکدان ایرلندی به نام «جان بل» (John Bell) مقالهای منتشر ساخت با عنوان «در باب مسئلهی متغیرهای پنهان در مکانیک کوانتوم». بل در ابتدا، این ایدهی انشتین را که احتمالاً متغیرهای پنهانی وجود دارد، تأیید کرد. وی در مقالهاش، آزمایشی ارائه کرد تا معلوم شود آیا متغیرهای پنهان میتوانند دلیلی برای آنچه مشاهده شده باشند، یا نه. تنها زمانی حل شد که بل این برهان را مطرح کرد و کلازر با انجام آزمایشی نشان داد که بور، درست میگفته است.
در آزمایش بل، دو ذرهی درهمتنیده، ایجاد شده و به سمت دو فرد فرستاده میشوند (به عنوان مثال آلیس و باب). سپس، این دو نفر، ذرهها را مورد آزمایش قرار میدهند تا ویژگیهای مکمل آنها مشخص شود. درک جزئیات آزمایش، دشوار است، اما بل توانست نشان دهد که طی آزمایشات متعدد، در صورت وجود ویژگیها از ابتدا، تعداد دفعاتی که آلیس و باب نتایج یکسانی گزارش میکنند، ، در مقایسه با وضعیتی که ویژگیها در زمان بررسی و اندازهگیری فوتون اول، ایجاد شوند، متفاوت خواهد بود. بل تصور میکرد پس از آن که برهانش را (که اغلب به دلیل یکی از پیشبینیهایش «نادرستی بل» خوانده میشود) منتشر کند، سالها طول خواهد کشید تا کسی بتواند در آزمایشی واقعی، آن را امتحان کند. اما تنها یک سال بعد، یکی از فارغالتحصیلان متهور دانشگاه کلمبیا، «جان کلازر» (John Clauser) توانست صورت سادهای از این آزمایش را انجام دهد. او نشان داد رفتار فوتونها مطابق همان چیزی است که توسط فیزیک کوانتوم پیشبینی شده، نه آنچه که از تئوری «متغیر پنهان» انتظار میرود. یک دانشمند دیگر به نام «آلن اسپکت» (Alen Aspect) بعدها طی آزمایشاتی با دقت و صحت بیشتر، ثابت کرد برخلاف تردیدهای انشتین، بیشک «رفتار غریب در فاصله» در جهان کوانتوم وجود دارد.
کار علمی بل، در حوزه ی تجربی، سرآغازی بود برای آنچه که تصور میشد بیشتر موضوعی است فلسفی. وی چنان تأثیر به سزایی داشت که «هنری استپ» (Henry Stapp) از لابراتوار لورنس برکلی کالیفرنیا، عملکرد بل در حوزهی فیزیک کوانتوم را «ژرفترین کشف علمی» نام نهاد.
تفسیر بوهم
بل، علیرغم این که خود، صحت تئوری کوانتوم را اثبات کرده بود، اما به دلیل وابستگی تفسیر استاندارد کپنهاگ به مشاهده، برای شکستن تابع موج و حقیقی شدن یک ذره (و به همان ترتیب یک گربه)، از این تفسیر پشتیبانی نمیکرد. بل، تفسیر ارائه شده توسط دیوید بوهم (David Bohm) فیزیکدان را منطقیتر یافت. برای درک تفسیر بوهم، بازگشت به مثالمان در قسمت اول دربارهی نگاه کردن به ستارهی اپسیلون جبار در برج شکارچی، میتواند کمک شایانی باشد. در بحث خود دربارهی تفسیر کوپنهاگ، دیدیم که یک فوتون- یک ذرهی نور- در واقع اپسیلون جبار را ترک نمیکند، بلکه، این موج احتمال است که به چشمان ما میرسد. در تفسیر بوهم، فوتونی واقعی، که توسط یک نیروی «پتانسیل کوانتوم» هدایت میشود، از ستاره بیرون میآید. این فوتون، مثل چراغ دریایی، در زمان به عقب برمیگردد تا ذره را به ما برساند. طبق تفسیر بوهم، همه چیز در دنیا به چیزهای دیگر مرتبط است. در این تفسیر، برخلاف تفسیر کوپنهاگ، نیازی به تابع موج نیست تا به محض دیده شدن، بشکند. با این حال، این تفسیر نیز، خالی از ایراد نیست. اگرچه تفسیر بوهم جبرگرایانه است، یعنی با اطلاعات کافی میتوان هرچیزی را که در جهان اتفاق خواهد افتاد را از آغاز پیشبینی کرد، اما برای حرکت به عقب در زمان و طی یک فاصلهی بسیار زیاد، به اطلاعات نیاز هست. به همین دلیل، تفسیر بوهم، طرفداران چندانی میان دانشمندان نداشته است.
تفسیر دنیاهای چندگانه
شاید مهمترین جایگزین برای تفسیر کپنهاگ در میان فیزیکدانانی که نظریهی کوانتوم را مطالعه میکنند، تفسیر دنیاهای چندگانه (the "Many Worlds" interpretation) باشد. دانشمندان برجستهای همچون استیون هاوکینگ (Stephen Hawking) و ریچارد فاینمن (Richard Feinman) از طرفداران تفسیر دنیاهای چندگانه هستند و روز به روز به حامیان این تفسیر اضافه میشود. تفسیر دنیاهای چندگانه، توسط هیو اِوِرِت سوم (Hugh Everett III)، فارغالتحصیل دانشگاه پرینستون، در ابتدا با نام «فرمولبندی حالت نسبی (the "relative state" formulation) ارائه شد. طبق تفسیر دنیاهای چندگانه، جهان دو شاخه میشود و گربهی شرودینگر، در یک جهان میمیرد و در دیگری زنده میماند.
اورت میگوید تابع موج، هرگز از بین نمیرود. این ایده، آزمایش فرضی گربهی شرودینگر را گسترش میدهد. این فقط گربه نیست که در دو حالت زنده و مرده قرار دارد، بلکه دانشمندی که آزمایش را انجام میدهد نیز به دو دانشمند تبدیل میشود که یکی گربهی مرده را میبیند و دیگری، گربهی زنده را. این دوشاخه شدن، تنها به آزمایش «گربه» محدود نمیشود، بلکه دربارهی تمام نتایج ممکن پدیدههای کوانتومی برای هر ذرهای، صدق میکند. بر اساس این تفسیر، جهان، همچون درختی عظیم که هر شاخهاش، دو شاخه میشود، مرتباً در حال تکثیر به نسخههای متفاوت بیشمار است. جهانهایی موازی وجود دارند که تنها اندکی با جهان ما متفاوتاند و جهانهای دیگری هم هستند که با جهان ما، تفاوت عمدهای دارند.
در واقع، بر اساس نتیجهی منطقی تفسیر دنیاهای چندگانه، هر چیزی که امکانپذیر است، هر قدر هم نامحتمل باشد، در نسخهای از جهان، وجود دارد. در یک جهان، شما رئیس جمهور ایالات متحده هستید و در دیگری، به خاطر کشتار جمعی، در زندان به سر میبرید. ایدهی وجود همهچیز، اگرچه عجیب به نظر میرسد، اما یکی از تعابیری است که حامیان پر و پا قرصی دارد. مکس تگمارک (Max Tegmark)، کیهانشناس، که بر اساس همین تفسیر، سلسله مراتب سطوح دنیاهای چندگانه را طراحی کرده، معتقد است توضیح مجموعهای از جهانها (گاه آن را چندگیتی multiverse نیز مینامند) که در آنها هر چیزی ممکن است، آسانتر از توضیح یک جهان با قوانین مشخص است.«ویژگی مشترک هر چهار سطح چندگیتی، این است که سادهترین و ظریفترین نظریه، اساساً دنیاهای موازی را شامل میشود. برای انکار وجود این دنیاها، باید با اضافهکردن فرضهای فاقد عمومیت و فرایندهایی که اساس تجربی ندارند، تئوری را پیچیده کنیم: فضای متناهی، از بین رفتن تابع موج و عدم تقارن هستیشناسانه. به این ترتیب، در نهایت، رأی ما به جایی میرسد که به نظرمان بیفایدهتر و ناهنجارتر است: دنیاهای چندگانه، یا کلمات چندگانه.
تفسیر دنیاهای چندگانه، به یکی از دشوارترین پرسشهای فلسفی کسانی که به ساخت ماشین زمان اندیشیدهاند، پاسخ میدهد. اگر تنها یک جهان وجود داشته باشد، بازگشت به گذشته با ماشین زمان، و کشتن پدربزرگتان، باعث ایجاد پارادوکس خواهد شد. اما اگر دنیاهای چندگانهی چندگیتی، وجود داشته باشند، دیگر پارادوکسی در کار نیست. در این صورت، کشتن پدربزرگتان، فقط باعث به وجود آمدن گذشتهی متفاوتی خواهد شد که شما در آن حضور ندارید. در شاخهی دیگری از گذشته، پدربزرگتان زنده میماند و شما متولد میشوید. اگر به شاخهی اصلی خود برگردید، پدربزرگتان همچنان زنده خواهد بود. اگر در گذشتهی دیگر، که در آن پدربزرگتان را کشتهاید، باقی بمانید، وجودی غریب خواهید شد بی هیچ گذشتهای.
به جز تفسیر کپنهاگ، بوهم و دنیاهای چندگانه، تفاسیر دیگری نیز از فیزیک کوانتوم وجود دارد. با این حال، به نظر میرسد تمام آنها در نوعی «غرابت»، با هم مشترکاند. هنوز هم فیزیکدانان، بر سر این که کدام یک از این تفاسیر درست است، یا این که اصلاً این تفاسیر درست هستند یا نه، با هم اختلاف نظر دارند. راه حل این مسئله، در دست فیزیکدان باهوشی است که برای اثبات یا رد این تفاسیر، آزمایشی طرح کند.
آزمایش افشار
در این آزمایش که نخستینبار در موسسه خصوصی «مطالعات ازدیاد جرم بر اثر تابش» در بوستون انجام شده اساس بسیار سادهای دارد، یک پرتو لیزرى به صفحهاى تیره که داراى دو سوراخ است تابانده میشود. از آنجا که به جای نور معمولی از لیزر استفاده میشود نیازى به صفحه اول که داراى یک سوراخ است نیست.
در فاصله دور از صفحه، لنزی قرار دارد که نوری را که از داخل هر روزنه میآید جذب میکند و مجددا پرتوهای منتشر شده را بر روی یک آینه متمرکز میکند که هر کدام را به یک آشکار ساز فوتون جداگانه باز میتاباند؛ بدین ترتیب میتوان با توجه به شدت و ضعف پرتو لیزرى، تعداد فوتونهایی را که از هر سوراخ بیرون میآیند ثبت کرد.
ثبت مقدار فوتونهایی که به سمت هر روزنه میروند به مفهوم ماهیت ذرهای نورست، در این آزمایش همزمان دو خصلت ذره ایی و موجی بودن نور به صورت مستقیم مشاهده نمیشود بلکه به شکل غیرمستقیم به اثبات میرسد. بدین منظور تعدادی سیمهای نازک درست در جایی که باید فریزهای تاریک از الگوی تداخلی وجود داشته باشند، قرار داده میشوند. سپس یکی از روزنهها بسته میشوند در این حالت از تشکیل الگوی تداخلی جلوگیری میشود و نور به راحتی همزمان با خروج از یکی از روزنه ها، منتشر میشود، به این ترتیب بخشی از نور که به سیمهای فلزی برخورد میکند در تمام راستاها متفرق می شود و اینکه نور به آشکار ساز فوتونهای مربوط به آن روزنه برسد بی مفهوم میشود، در نتیجه آشکار ساز تعداد فوتون کمتری ثبت می کند اما هنگامی که روزنه بسته، کامل باز شد، شدت نور در هر آشکار ساز به مقدار اولیه (زمانی که سیمها در محل قرار داده نشده بودند) باز میگردد چون سیمها در فریزهای تاریک از الگوی تداخلی قرار دارند که نور حاصل از دو شکاف یکدیگر را خنثی میکنند و در نتیجه هیچ نوری به آنها برخورد نکرده و بنابراین هیچ یک از فوتونها منتشر نمیشوند.
به اعتقاد افشار ، این امر حاکی از وجود الگوی تداخلی یعنی حالتی است که شکل موجی نور نمود مییابد، در حالی که میتوان شدت نور خارج شده از هر شکاف را نیز با یک آشکار ساز فوتون اندازه گیری کرد و تعداد فوتون عبوری از میان هر شکاف را تعیین کرد؛ بدین ترتیب این آزمایش بطلان اصل مکملیت را اثبات میکند
شرح آزمایش شهریار افشار
نوع افشاری ِ آزمایش دوشکافی چیزیه که فکر میشد که محاله. این آزمایش نشان میده که نور در یک زمان میتونه هم موج باشه و هم ذره!
نور لیزر از هر دو تا سوراخ نوک سوزنی عبور میکنه و با یه درشتنما (lens) متمرکز میشه روی دو تا آینه و بعد هر کدوم از دو شعبه ی نوری به یه آشکارساز فوتونی مربوط به خودش میره.
افشار یه دونه از این سوراخها رو می بنده و خیلی با دقت یه توری از سیمهای افقی پشت درشتنما میذاره. مقداری از نور از دور سیمها پراکنده میشه که باعث میشه تصویر تنزل کنه و همچنین باعث میشه که به مقدار کم تعداد فوتونهایی که به آشکارساز ِ مربوط به سوراخ باز کم بشه.
افشار اون سوراخ بسته رو وا می کنه و تصویر بر میگرده به حالت اولش. اون سیمها هم دیگه هیچ نوری رو تحت تاثیر قرار نمیده و تعداد فوتونهای رسیده به آشکارسازها برمیگرده به حالت اولش. به نظر میرسه که این به این دلیله که سیمها در نوار تاریک تداخلی قرار داره (همون چیزی که براش گفتیم که سیمها باید یه جای خاص قرار داده بشه). پس هیچ نوری بهش نمیخوره.
فقط در صورتی که نور موج باشه میتونه الگوی تداخلی بوجود بیاره.
پس این آزمایش به نظر میرسه که به نور در یک زمان هم خاصیت ذره ای و موجی میده.
مجله ایلیاد رادر اینستاگرام دنبال کنید...مجله ایلیاد رادر تلگرام دنبال کنید...مجله ایلیاد رادر آپارات دنبال کنید...مطالب مشابه● غلبه بر یکی از محدودیتهای قانون اول ترمودینامیک● کشف آنزیمی که هوا را به انرژی تبدیل میکند● چرا در استوا وزن همه چیز کمتر است؟● طلای موجود بر روی زمین چگونه شکل گرفته است؟● چرا خوردن و آشامیدن قبل از انجام جراحی ممنوع است؟● سنگینترین قطعه طلای جهان کجاست؟● حل معمای ۵۰۰ سالهی لئوناردو داوینچی● چگونه لیزر میتواند رعد و برق را متوقف کند؟● دانشمندان با امواج صوت اجسامی را جابهجا کردند● چرا برخی رنگها مانند قهوهای در رنگینکمانها نیستند؟ادامه تحصیل در استرالیاادامه تحصیل در انگلستانادامه تحصیل در امریکاادامه تحصیل در کاناداادامه تحصیل در نیوزیلندجدیدترین مطالب● آمار سرقت پس از قانون کاهش مجازات ● چطور لکههای مداد را از روی دیوار پاک کنیم؟● باکتریها چگونه به مغز حمله میکنند؟● دانشمندان گامی دیگر به اینترنت کوانتومی نزدیکتر شدهاند● چطور ویتامین B12 مورد نیاز بدنمان را تامین کنیم؟● ورود اورانیوم به خاک چه ارتباطی با کودهای کشاورزی دارد؟● آیا گیاهان هم صدا دارند؟● چطور در خانه توت فرنگی بکاریم؟● شواهد جدید برای مدل استاندارد کیهانشناسی● چطور جلوی استفراغ شیرخوار را بگیریم؟● سیارهی ناهید فعالیتهای آتشفشانی دارد● چطور برای یک سفر کمپینگ آماده شویم؟● قدیمیترین نشانههای برخورد شهابسنگها با زمین● تصویری فوقالعاده از یک برج پلاسمایی بر روی سطح خورشید● چگونه با عدم تعادل شیمیایی در مغز برخورد کنیم؟● کشف درخشان و داغِ جیمز وب● پنج فایدهی دارچین برای سلامتی● کدام حیوان بلندترین گردن را در قلمرو حیوانات داشته است؟● چطور رادیاتور خودرو را تخلیه و تعویض کنیم؟● چگونه از شر مگسک چشم خلاص شویم؟